اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

خوشگلم تولدت مبارک

اميرمحمد تا این لحظه ،11ماه و 29روز و 11 ساعت و 38 دقیقه و 35 ثانیه سن دارد :. عزیز مامان کمتر از 12 ساعت دیگه 1ساله میشی. خوشگلم تولدت مبارک ...
16 آبان 1392

پفیلا

راستی خوشگلم ورودی آشپزخونه هم توسط پشتی مسدود شد دکور خونه هم عوض شد از دسته های مبل میگیری و از روی مبلا راه میری.کابینتا هم مورد دستبرد واقع میشن.پفیلا هم بابابزرگ جون بهتون خوروندن
13 آبان 1392

اولین باری که پله ها رو بالا رفتی

پسر گل یازده ماه و یک هفته ای سلام عزیزم دقایقی پیش موفق به بالا رفتن از پله ها ضشدی.آنچنان به سرعت خودتو به پاگرد رسوندی که نگو و بعد هم ادامه راه و صعود به طبقه دوم خو.نه مامانی.ای کلک میخواستی جهاز خاله سمانه رو دید بزنی؟؟ البته با تشویق پیاپی بچه ها و سر تکون دادن و نی نای مای خودت مواجه شدیم.اینم کشف مامانی.البته بابابزرگ میگه نباید یاد میگرفت کار خطرناکیه؟ ان شائالله شاهدبالا رفتنت از پله های سخت زندگی باشیم.دوستداریم.بوس
13 آبان 1392

آزمايش انگل

عزيزم براي مهدت بايد نمونه بگيريم هنوز موفق به انجامش نشديم آخه فقط صبح ميتوني نمونه بدي!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
13 آبان 1392

اولین آمپول دگزا

سومین شب متوالی دکتر رفتیم.یه آمپول دگزا نوش جان کردی.صدات خروسی شده.بدقلقی.دوست دارم با اون سرفه های قشنگت.مامانی زودتر خوب شو.بوس
13 آبان 1392

آمپول

پسر نازم سلام.عزيزم ديشب فارنزيت شدي و گلودرد شديد.صدات در نمياد.برات پنيسيلين نوشت که زديم و در يه اتفاق نادر سوزنش بسته بود و هر دو طرفت آمپول خورد ولي مرد بودي و گريه نکردي.امروزم ماماني و خاله نرگس پيشتون بودن و من ديرتر سرکار رفتم.الانم بهانه جويي ميکني که چرا گلودردم خوب نشده.خوشگلم زود خوب شو.بوس
13 آبان 1392

سرفه

خوشگلم یه کوچولو بهتر شدی.اما کماکان سرفه میکنی.انواع کرم پای کودک هم بهت میزنم ولی التهابش کم نشده.اگه تا دو روز دیگه خوب نشه میبرمت پیش متخصص پوست. امیرمحمدم خیلی دوست دارم.زودی خوب شو.
13 آبان 1392

صدات گرفته سلام خوشگلم.دیشب بابابزرگ و مامانی و خاله ها اومدن عیادتت.آخه صدات بیرون نمیاد!!!!!!!!!

صدات گرفته سلام خوشگلم.دیشب بابابزرگ و مامانی و خاله ها اومدن عیادتت.آخه صدات بیرون نمیاد!!!!!!!!! نصفه شبی کلی حرف زدی تب داشتی اما هذیان نبود.عادی باهام صحبت میکردی. امروزم مامانی اومده اینجا و شماها مهد نرفتین.بغلمون میکنی تا ویروسی!!شیم و البته امروز منم مریضم و صدام گرفته. امیرحسینم خیلی دوست دارم.بوس(مامانی رفته تو میگی میدونم گولم زده دیگه نمیاد) ...
13 آبان 1392

موش کوچولوی ناز منی

امیرمحمد نازم امروز تنهایی مهد رفتی.عصری که رسیدم تا درو باز کردم با خنده اومدی تو بغلم.اما جیگرم لبت ورم کرده.خونه بابابزرگ از پله بالا رفتی و بابا میگه یههویی لبت به تیزی پگله گیر کرده.خیلی دوست دارم.همچنان شب دیر میخوابی یعنی دیشب بعد نیم ساعت بابا دیده یه صدایی میاد نگو بیدار شدی واستادی و لبه تختت رو میجویدی!موش کوچولوی ناز منی.
13 آبان 1392